شرح دعای مکارم الاخلاق(33 )
بسم الله الرحمن الرحیم
و عمرنى ما کان عمرى بذله فى طاعتک، فاذا کان عمرى مرتعا للشیطان فاقبضنى الیک قبل ان یسبق مقتک الى او یستحکم غضبک على.
این قسمت از دعاى «مکارمالاخلاق» به خواست خدا موضوع سخنرانى امروز است. امام (ع) از پیشگاه الهى درخواست مىکند: بار الها! تا زمانى که عمرم در اطاعت تو مصروف مىگردد مرا از نعمت طول عمر برخوردار فرما و هر گاه عمرم چراگاه شیطان شود به آن پایان ده و روحم را قطع کن پیش از آنکه دشمنى شخص تو متوجه من شود یا خشمت بر من استوار گردد.
در سخن امام (ع) دو کلمه به کار رفته که براى روشن شدن بحث، لازم است در مورد هر دو به اختصار توضیح داده شود: یکى کلمهى «بذله» است و آن دیگر کلمهى «مرتع». «بذله» در لغت عرب به معناى «لباس کار و خدمت» است. به کار بردن این تشبیه بسیار لطیف در کلام امام مىتواند روشنگر پارهاى از حقایق جالب باشد.
لباس کار، براى مصون ماندن بدن از عوارض نامطلوب است، لباس کار، تمام بدن را مىپوشاند حتى در بعضى از کارها باید سر و صورت نیز با لباس کار پوشیده شود. خداوند در قرآن شریف، کلمهى لباس را در حفظ عفت زن و شوهر به کار برده و فرموده است:
هن لباس لکم و انتم لباس لهن.
زنان براى شما مردان لباس پوششاند و شما مردان هم براى زنان لباس پوشش، یعنى ازدواج مرد با زن به منزلهى لباسى است که آن دو در بر مىکنند و به وسیلهى آن لباس، عفت و پاکى خود را از هر جهت محافظت مىنمایند و در تمام ابعاد جنسى مصون و محفوظ مىمانند.
امام سجاد (ع) عمرى را از خدا طلب مىکند که لباس طاعت باریتعالى باشد، یعنى تمام وجودش از لباس طاعت پوشیده شود و تمام قوایش در مسیر فرمانبردارى از ذات اقدس الهى مصروف گردد.
نکتهى دیگرى که مىتواند در کلام امام سجاد (ع) مورد دقت و توجه شنوندگان محترم قرار گیرد این است که معمولا از لباس کار در موقع خدمت استفاده مىشود و چون ساعات کار پایان پذیرد کارگر لباس کار را از بر بیرون مىآورد، ولى عمر آدمى لباسى است که در تمام شبانهروز آن را در بر دارد و تا زنده است هرگز از صاحبش جدا نمىشود. امام سجاد (ع) از خدا درخواست عمرى دارد که در تمام شبانهروز براى او لباس کار و خدمت در اطاعت ذات اقدس باریتعالى باشد، حتى عمرى را که در خواب صرف مىکند به منظور حفظ سلامت و اطاعت از امر حضرت احدیت باشد، به عبارت دیگر،
اگر لباس عمر در تمام شبانهروز، جامهى اطاعت از فرمان خدا باشد، براى امام سجاد (ع) ارزشمند و پر قیمت است، اما اگر عمر گاهى در طاعت الهى صرف شود و گاه در عصیان سپرى گردد، آن عمر در نظر امام سجاد (ع) لباس اطاعت نیست و فاقد ارزش مورد نظر امام است.
«مرتع» در لغت عرب به معناى «چراگاه» است. امام سجاد (ع) به پیشگاه خدا عرض مىکند: بار الها! اگر عمر من چراگاه شیطان باشد آن را از من بگیر و به زندگیم پایان بخش. به کار بردن کلمهى «مرتع» در مورد عمر، تشبیهى بسیار لطیف است و حاوى پارهاى از نکات دقیق و جالب توجه است. خوراک گاو و گوسفند را گاهى در کیسهاى مىریزند و به گردنش مىآویزند، تمام جیرهى غذایى حیوان چیزى است که در کیسه ریختهاند. حیوان همان را مىخورد و نمىتواند از آن حد تجاوز نماید. اما اگر گاوان و گوسفندان را به چراگاه ببرند در آنجا میدان وسیعى دارند، به هر طرف که بخواهند مىروند، هر گیاهى را که سر راهشان باشد مىخورند، گاهى از برگ نهالهاى کوچک درختان استفاده مىکنند و گاه با دندان، پوست درختان را مىچرند و مىخورند و گاهى گیاه را به دندان مىگیرند و به شدت آن را تکان مىدهند، به طورى که گیاه، ریشهکن مىشود و ساقه و ریشه را با هم مىجوند و مىخورند. خلاصه، خاصیت مرتع وسعت میدان فعالیت حیوان در چریدن است.
شیطان نیز در مرتع عمر آدمى میدان فعالیت بسیار وسیع دارد، گاهى از اعضاى ظاهرى بدن استفاده مىکنند مانند چشم و گوش و زبان و دست و پا و هر کدام را به مسیر گناه سوق مىدهد و آدمى را به اعمال غیر مشروع وامىدارد. گاهى در چراگاه باطنى عمر انسان وارد مىشود، فکر و اندیشه و تخیل و توهم را زمینهى فعالیتهاى خود قرار
مىدهد و انسان را به راه گناه مىبرد، گاه آدمى را وادار مىکند که به اعمال غیرمشروعى راضى شود و بر اثر این رضایت به گناه با آنان که مرتکب معاصى شدهاند شریک شود، گاهى انسان را وامىدارد به مسلمانى گمان بد ببرد و در مقام تحقیق و تفتیش برآید و به گناه آلوده شود، و خلاصه، مرتع عمر آدمى براى چریدن شیطان میدان بسیار وسیعى دارد، هم از نظر جنبهى ظاهرى و قواى مادى بدن و هم از نظر معنوى و نیروهاى روحانى انسان. على علیهالسلام در موارد متعدد وسوسههاى گوناگون شیطانى را خاطرنشان فرموده و پیروان خود را از آن برحذر داشته است، از آن جمله در یکى از خطبهها فرموده است:
ان الشیطان یسنى لکم طرقه و یرید ان یحل دینکم عقده عقده و یعطیکم بالجماعه الفرقه، و بالفرقه الفتنه.
شیطان، راههاى خود را براى شما آسان مىکند و قصدش این است که پیوندهاى دینى ضمیرتان را گره گره بگشاید، جماعت شما را به پراکندگى مبدل سازد، و با تفرقافکنى ایجاد فتنه و فساد نماید، و براى همیشه مسلمانان را سیهروز و بدبخت کند.
لازم است شنوندگان محترم به این نکته توجه نمایند که گوسفندان در مرتع گاهى گیاه را از بیخ و بن مىکنند و ریشهى آن را هم از بین مىبرند، شیطان نیز در مرتع عمر آدمى گاهگاهى ودایع الهى و ذخایر خداداد را که نورانیت فطرى باریتعالى است از میان مىبرد و آدمى را براى همیشه از آن مزیت انسانى و ذخیرهى بزرگ الهى محروم مىسازد. قرآن شریف در این باره فرموده است:
الله ولى الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الى النور و الذین کفروا
اولیاوهم الطاغوت یخرجونهم من النور الى الظلمات.
خداوند ولى مردمان باایمان است و به وسیلهى تعالیم خود آن مومنین را از تیرگیهاى جهل و نادانى و از ظلمتهاى غفلت و بىخبرى خارج مىکند و آنان را از نورانیت هدایت برخوردار مىسازد. اما افرادى که کافرند ولى آنان طاغوت یعنى آن شیطانهاى انساننما هستند و دربارهى آنها خیانت بزرگ مىکنند، نه تنها به آنها نور نمىدهند بلکه آنها را از نورانیت به ظلمت مىکشانند.
گاهى افراد در معناى این آیه سوال کردهاند که کفار چه نورانیتى دارند که طاغوتیان آنان را از آن نورانیت بیرون مىبرند؟ پاسخ مطلب این است که خداوند در تمام انسانها، از دوران گذشته تا امروز داراى هر مذهب و آیین و عقیدهاى که بودهاند، موحد باشند یا غیرموحد، مادى باشند یا الهى، نورانیتى را به نام «الهام فطرى» به آنان داده است و در قرآن فرموده:
و نفس و ما سویها، فالهمها فجورها و تقویها.
قسم به جان بشر و قسم به خداوندى که آن جان را موزون و معتدل آفریده است، نیک و بدهایش را به وى الهام نموده.
این الهام الهى نورانیت است و در کتابهاى روانشناسى امروزه آن را به عنوان وجدان اخلاقى تعبیر مىکنند. همهى مردم داراى این نورانیت هستند، حتى وحشیان هم این نورانیت را دارند، همه مىدانند که وفاى به عهد خوب است و عهدشکنى بد، اداى امانت خوب است و خیانت در امانت بد، انصاف خوب است و عمل ضد انصاف بد، و امثال این صفات. این نورانیت فطرى است که در وجود
بشر است. کسانى که تحت تاثیر طاغوتیان هستند نه تنها دست و پا و چشم و زبان آنان را به ظلمت گناه سوق مىدهند، بلکه کارى مىکنند که فطریات انسانى هم که نور خدا است در ضمیر آنان خفه شود و بمیرد و نابود گردد، و گاهى کار به جایى مىرسد و آن فرد طاغوتى آنچنان از صراط انسانیت منحرف مىشود که وجدان اخلاقى در ضمیرش بکلى تیره مىگردد، درک نمىکند که وفاى به عهد خوب است و عهدشکنى بد، نمىفهمد که انصاف خوب است و عمل ضد انصاف بد... بنابراین شیطان در پارهاى از مواقع علاوه بر اینکه قواى بدن را به مسیر گناه سوق مىدهد نورانیتهاى فطرى را از آدمى مىگیرد و در مرتع عمر شعارهاى انسانیت را از بیخ و بن برمىکند. در قرآن شریف کلمهى «ابلیس» و کلمهى «شیطان» مکرر به کار برده شده ولى «شیطان» در کتاب و سنت داراى معناى وسیعترى است. ابلیس، موجودى از «جن» است و مدتها در صف فرشتگان قرار داشته و با آنان خداى را بندگى مىکرده است. وقتى پروردگار، آدم را آفرید به ملائکه امر فرمود که او را سجده کنند، همه اطاعت نمودند جز ابلیس، او تکبر نمود و از اطاعت امر باریتعالى سرباز زد، بر اثر این نافرمانى مطرود درگاه الهى شد، و براى انتقامجویى به خدا عرض کرد که: اولاد آدم را اضلال خواهد نمود و بر این کار همت گذارد و سخنان ابلیس در قرآن مجید آمده است. اما شیطان نام تمام موجودات گمراهکننده است و این اسم شامل ابلیس هم مىشود، ابلیسى که از امر حق سرپیچى نمود و آدم را سجده نکرد و همچنین تمام وسوسهگران و گمراهکنندگان از جن و انس را در بر مىگیرد، به علاوه، بعضى از روایات هواى نفس هر انسان را شیطان دل خوانده و اعلام نموده است که شیطان هواى نفس، صاحبش را وسوسه مىکند و او را به
گمراهى و ناپاکى مىکشاند.
عن على علیهالسلام قال: شیطان کل انسان نفسه.
على (ع) فرموده است: شیطان هر انسانى نفس امارهى اوست.
گاهى شیطان درون، یعنى نفس اماره، انسان متدین را از جنبههاى معنوى اغفال مىکند، افکار نادرست در وى به وجود مىآورد، و زمینه را براى خیانتکاریهاى ابلیس مهیا مىسازد.
عن النبى صلى الله علیه و آله قال: بینما موسى بن عمران جالس اذ اقبل ابلیس. قال له موسى علیهالسلام: فاخبرنى بالذنب الذى اذا اذنبه ابن آدم استحوذت علیه، فقال: اذا اعجبته نفسه و استکثر عمله و صغر فى عینه ذنبه.